English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3589 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to pause upon a word U روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He is a man of his word . He is as good as his word . U قولش قول است
His word is his bond. HE is a man of his word. U حرفش حرف است
to pause U استراحت کردن
pause U وقفه
pause/still U دکمهماندن
pause U فرمان writePAUSE
pause U درنگ
at pause U در حال ایست
pause U توقف
at pause U مکث کنان خاموش
at pause U ساکت
pause U مکث
to pause U [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
pause U مکث کردن
i pause for a reply U منتظر پاسخ هستم
pause/still key U کلید
play/pause U دکمهنمایشوایست
pause instruction U دستورالعمل وقفه دستورالعمل توقف
to put to a pause U بحال ایست دراوردن
pause button U دکمهایستکوتاه
rest pause U مکث استراحتی
to make a pause U مکث کردن توقف کردن
fixation pause U مکث تثبیتی
to put to a pause U نگاه داشتن
to put to a pause U متوقف ساختن
to make a pause U درنگ کردن تامل کردن
to make a pause U ایست کردن
pause key [کلیدی که موقتا فرآیند را قطع میکند]
i pause for a reply U خاموش مانده ام که پاسخ بگیرم
give pause to <idiom> U باعث توقف وفکر شدن
say the word <idiom> U علامت دادن
in one word U خلاصه
in a word <idiom> U به طور خلاصه
last word U حرف اخر
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
in a word U خلاصه اینکه مختصرا
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
last word <idiom> U نظر نهایی
in a word U خلاصه
keep to one's word U سر قول خود بودن
i came across a word بکلمه ای برخوردم
keep one's word <idiom> U سرقول خود بودن
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
last word U اتمام حجت
last word U بیان یا رفتار قاطع
the last word U سخن اخر
the last word U ک لام اخر
the last word U سخن قطعی
the last word U حرف اخر
to keep to one's word U سرقول خودایستادن
to keep to one's word U درپیمان خوداستواربودن
to keep to one's word U درست پیمان بودن
word for word U تحت اللفظی
word for word U کلمه به کلمه
upon my word U به شرافتم قسم
to word up U کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
that is not the word for it U لغتش این نیست
take my word for it U قول مراسندبدانید
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
May I have a word with you? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
not a word of it was right U یک کلمه انهم درست بود
in one word U خلاصه اینکه مختصرا
word for word U طابق النعل بالنعل
say a word U سخن گفتن
say a word U حرف زدن
to say a word U سخن گفتن
to say a word U حرف زدن
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
word U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word U قول
word U کلمه
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word U کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
at his word U بفرمان او
at his word U بحرف او
a word or two U چند تا کلمه [برای گفتن]
word U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word U مشابه 10721
word for word <adv.> U مو به مو
word U روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word U واژه
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word U تعداد کلمات در فایل یا متن
word for word <adv.> U نکته به نکته
word for word <adv.> U کلمه به کلمه
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word U عبارت
word U حرف
word U واژه سخن
word U گفتار
word U لفظ
word U لغت
word U پیغام خبر
word U عهد
word U لغات رابکار بردن
word U اطلاع
word U فرمان
word U بالغات بیان کردن
word and deed U گفتاروکردار قول وفعل
word addressable U نشانی پذیری کلمه
word time U زمان کلمه
word star U یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
word square U جدول کلمات متقاطع
word mark U نشان کلمه
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
word square U acrostic
word book U کتاب لغت
word count U واژه شماری
word deafness U واژه کری
word hoard U لغت نامه
word frequency U بسامد واژگانی
word length U طول کلمه
word length U درازای کلمه
word of command U فرمان نظامی
word mark U علامت کلمه
word fluency U سیالی واژگانی
word of command U فرمان انتصاب
word of honour U قول شرف
word order U ترتیب واژه ها
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word picture U بیان یا شرح روشن
word process U ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word salad U اشفته گویی
word salad U سالاد کلمات
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
word wrap U حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
A word is enough to the wise . <proverb> U براى عاقل یک یرف بس است .
word book U کتاب لغت
word book U قاموس
get a word in edgewise <idiom> U وارد شدن درمکالمه
word book U فرهنگ لغات
In what sense are you using this word ? U این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
What is the meaning of this word ? U معنی این لغت چیست ؟
word book U لغت نامه
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
word book U دیکشنری
Word of honor . U قول شرف
word book U واژه نامه
word of mouth <idiom> U از منبع موثق
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> U تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
A mans word is one . <proverb> U یرف مرد یکى است .
word processing U پردازش کلمه
word choice U جمله بندی
give someone one's word <idiom> U قول دادن یا بیمه کردن
word choice U کلمه بندی
word choice U بیان
mum's the word <idiom> U دهان قرص
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
word correction U اصلاحکلمه
swear-word U کفر
He didnt say a word. U یک کلام هم حرف نزد
swear-word U ناسزا
swear-word U فحش
four-letter word U واژهی قبیح
four-letter word U واژهیچهار حرفی
buzz word U لغت بابروز
buzz word U رمز واژه
word class U ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
word-blind U کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
I always stick to my word. U من همیشه سر حرفم می ایستم
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
written word U کلماتنوشتاری
word wrap U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
send word for him U پیغام برای او بفرستید
one word sentence U جمله تک واژهای
numeric word U کلمه عددی
nonce word U واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
mum's the word U این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
microsoft word U یک برنامه پردازش کلمه که توسط شرکت microsoft به وجود امده است مایکروسافت ورد
memory word U کلمه حافظه
by word of mounth U شفاها
by word of mouth U زبانی
by word of mouth U شفاهی
by word of mounth U زبانی
as good as one's word U خوش قول
send word U خبر دادن
send word U پیغام دادن
score out that word U روی ان واژه خط بکشید
score out that word U ان واژه را خط بزنید
say a good word for U دفاع کردن
reserved word U کلمه محفوظ
repetition of a word U باز گوئی یاتکرارسخن
relying on his word U باستناد سخن وی
alphabetic word U کلمه الفبایی
procedure word U کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
loan word U لغت اقتباسی
loan word U واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
computer word U کلمه کامپیوتری
his bare word U قول خشک وخالی او
head word U کلمه یاجملهای که در سراغاز فصل یا بخش کتاب نوشته میشود
he is a man of his word U گفتاروکردارش یکی است قولش درست است
half word U نیم کلمه
ghost word U کلمه غیرمصطلح
Recent search history Forum search
1affixation
2من دل درد دأرم
2لب آب
1Hafez has a verse (ze chashmam la'le rommaani ..). What does rommaani mean?
2transmembrane
2transmembrane
2single gas
2single gas
1to as
1سیالات
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com